مصطفی اومده بود خواستگاریم مادرم بهش گفت:این دختر صبح ها که از خواب بیدار میشود،در فاصله ای که دستش را میشوید و مسواک میزند یه نفز تختش را مرتب میکنه و لیوان شیر را جلوی در اتاقش میاره و براش قهوه اماده میکند شما میتوانید چنین کاری کنید؟ مصطفی که خیلی ارام نشسته بود و به حرفای مادرم گوش میداد گفت:من نمیتوانم برای دخترتان مستخدم بگیرم ولی قول میدم تا زنده ام،وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را برایش اماده کنم... تا وقتی شهید شد این کار رو میکرد.خودش قهوه نمی خورد اما چون میدانست ما لبنانی ها به قهوه خوردن عادت داریم،درست میکرد،وقتی هم منعش میکردم میگفت: من به مادرتان قول دادم تا زنده ام این کار رو برای شما انجام دهم
راوی:همسر شهید مصطفی چمران



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




برچسب ها :

موضوع :
-مطالب- , دانشجو وبسیجی ,  ,